اردیبهشت؛ با روزِ
سعدیِ عزیز شروع میشود، جشن میانه بهار و روز شیراز را با عطر و طعم بهارنارنج در نیمهاش دارد، روز میراث مکتوب را در خود جای داده و با روزهای فردوسی بزرگ و حکیم خیام و روز موزه و میراث فرهنگی به انتها میرسد و من 29 اردیبهشت، بعد از همه اینها به دنیا میآیم.اردیبهشت ماه عجیبی است؛ حداقل برای من اینطور است. هم بوی آغاز زندگی میدهد و هم بوی پایان آن را. بیشتر سالها وقتی به اردیبهشت رسیدهام مرگ و زندگی را همراه با هم به چشم دیدهام اما باید اعتراف کنم که قدرتِ «آغاز، زندگی و امید» بیشتر از «پایان و مرگ» بوده است.من همیشه اردیبهشت را با امید و انگیزه شروع میکنم و با امیدِ بیشتر به پایان میرسانم. بعضی سالها هرچه به زادروزم در انتهای اردیبهشت نزدیکتر میشوم اتفاقات عجیبی رخ میدهد که بوی زندگی و مرگ را همزمان در دل خود دارد و این ماجراها و احوال عجیب تا نیمههای خرداد ادامه مییابد.از دوران کودکی تا امروز نزدیک به 5 تجربه سختِ اینچنینی در اردیبهشت و خرداد دارم. آخرین تجربهام به 29 اردیبهشت 1400 بازمیگردد؛ جایی که قرار بود 40 سالگیام را جشن بگیرم. یک روز قبلش در محل کارم برایم جشن تولد گرفتند اما نشد که در خانه جشن بگیریم چون بلافاصله گرفتار کرونا شدم و به فاصله چند روز تا قلبِ مرگ پیش رفتم و با معجزهای به زندگی بازگشتم.اما خیلی وقت است که نگرانی و ترس از اردیبهشت ندارم. چون میدانم یک نیروی قوی و قدرتِ برتر برای مرگ و زندگیِ من و همه انسانهایی که او را باور دارند، برنامه ریخته است و اوست که زنگ تولد، زنگ زندگی و زنگِ مرگ را همراه با موسیقیِ دلنشین مینوازد.من نفس به نفس، او را باور دارم، دوستش دارم و همه اردیبهشتهایی که او برایم میآفریند و میسازد را آدمهای ساکت...
ادامه مطلبما را در سایت آدمهای ساکت دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mmjaberi بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 3 ارديبهشت 1402 ساعت: 15:27